معنی مراسم سوگ
فرهنگ عمید
مصیبت، ماتم، عزا،
غم، اندوه: سوی زال رفتند با سوگ و درد / رخان پر ز خون و سران پر ز گرد (فردوسی: ۱/۳۱۷)،
لغت نامه دهخدا
سوگ. (اِ) مصیبت. غم. ماتم. اندوه. (برهان) (جهانگیری). ماتم. (غیاث). غم و ماتم بخلاف سور. (آنندراج):
زمانی برق پرخنده زمانی رعد پرناله
چنان مادر ابر سوگ عروس سیزده ساله.
رودکی.
بخون پدر من جگرخسته ام
کمر برمیان سوگ را بسته ام.
فردوسی.
بسوگ سیاوش همی جوشد آب
کند چرخ نفرین بر افراسیاب.
فردوسی.
بسا جنگ جویا که نزد توآمد
سیه کرد در سوگ او جامه مادر.
فرخی.
در این سوگ بودند و غم یکسره
که گرشاسب زد نعره ای از دره.
اسدی.
گردون ز مشک و زعفران سازد حنوطاختران
بر سوگ آن دامن تران دَرَّد گریبان صبح را.
خاقانی.
ز شیرین یاد بی اندازه میکرد
بدو سوگ برادر تازه میکرد.
نظامی.
دل پرخون در این هیئت بمانده ست
فلک پشت دوتا در سوگ بنشست.
عطار.
ور ز رنج تن بود از درد سوک
ریسمان بگسست و هم بشکست دوک.
مولوی.
رجوع به سوک شود.
مراسم
مراسم. [م َ س ِ] (ع اِ) و مراسیم، ج ِ مرسوم به معنی مکتوب است. (از اقرب الموارد). رجوع به مرسوم و مراسیم شود. || در حدیث: لیث الذکر من مراسم اللسان، مثل اینکه مراسم جمع رسم باشد. (از ناظم الاطباء). || ج ِ مرسوم، به معنی مرسوم ها. آداب. آیین ها. (از فرهنگ فارسی معین). آیین ها. (غیاث اللغات) (آنندراج). رسم ها. عادت ها. دستورها. قاعده ها. قوانین. شرایط. (ناظم الاطباء). || آداب. قواعد. رسوم: رعایت حقوق غربا از مراسم اهل دیانت و خداوندان فتوت است. (سندبادنامه ص 177). و مراسم سیاست مبهم ماند. (سندبادنامه ص 5). با نقصان حالت و قصور مراسم خدمت. (المعجم از فرهنگ فارسی معین). || اثرها. نشان های پا. (ناظم الاطباء). نشان ها. (غیاث اللغات). || عهدها. پیمان ها. || فرایض. حقوق. || اطاعت. (ناظم الاطباء).
عربی به فارسی
تشریفات , جشن , مراسم
فرهنگ معین
(اِ.) نک سوک.
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) مصیبت ماتم عزا، غم اندوه حزن.
فارسی به ایتالیایی
lutto
معادل ابجد
427